مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
باز ما را چشمهای از اشک جاری دادهاند روز و شب خاصیت ابر بهاری دادهاند سینه شد کانون آه و دیده شد دریای اشک آب و آتش باز با هم دست یاری دادهاند در غروب صبح صادق، ماه پنهان کرد روی شبنـشـیـنان فـلک را بیقراری دادهاند بر زمین سیل بلا جاری نشد، یا قدسیان آسمان را در عزایش بردباری دادهاند؟ کعبه هم، در هجر اسماعیلِ زهرا، ندبه کرد زین سبب او را ردای سوگواری دادهاند شد شهید آخر، مسیحایی که از انفاس او دانش و دین را قوام و استواری دادهاند پـیـروان مـذهـب این آفـتـاب عـشـق را معـرفت آموخـتـند و رستگـاری دادهاند شد پریشان، خاطرِ صدیقۀ زهرا که دید از نمک مرهم برای زخم کاری دادهاند دل بدین گلشن چه میبندی پس از تاراج گل؟ این چـمن را آب از بیاعـتباری دادهاند سرمه کن خاک بقیعش را که در آن آستان عرشیان را رتبۀ خدمتگـزاری دادهاند شب که تاریک است آنجا، پرتو مهتاب را در گـذرگـاه نـسـیـم آئـیـنـهداری دادهاند گر چراغ لالهای روی مزار او نسوخت لالهها پایان به این چشمانتظاری دادهاند آب شد شمع وجودش پشت دیوار بقـیع هر که را پروانۀ شبزنـدهداری دادهاند تا محـبـان را فراخواند به پـابـوس امام اشکهای مـا به دل، امیـدواری دادهاند |